فصل چهارم: داستانهای آموزنده در نکوهش اسراف
1- وضع فلاکتبار قوم سبأ بر اثر اسراف و ناشکری
در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده: «من وقتی که غذایی را از ظرفی میخورم ته ظرف را با انگشت و زبانم میلیسم که هیچ باقی نماند تا آنجا که ترس آن دارم خدمتگزارم مرا حریص و آزمند بخواند، ولی این کار من به خاطر حرص و طمع نیست بلکه به خاطر ترک
اسراف است».
توضیح این که: قومی از اهالی ثرثار (همان قوم سبأ) در وفور نعمت زندگی میکردند، آنها از مغز گندم نان تهیّه مینمودند (ولی به قدری اسرافکار و ناسپاس بودند که) با همان نانها محلّ مدفوع کودکانشان را پاک مینمودند، به گونهای که از انباشتن همین نانهای آلوده کوهی از نان به وجود آمده بود.
مرد صالحی در حال عبور، زنی را دید که با نان محلّ مدفوع کودکش را پاک میکند، به آن زن گفت: «وای بر شما! از خدا بترسید تا مبادا خدا بر شما غضب کند و نعمتش را از شما بگیرد».
آن زن در پاسخ به طور مسخرهآمیز و مغرورانه گفت: «برو بابا! ما را از گرسنگی میترسانی! تا هنگامی که ثرثار (آب پر برکت این سرزمین) جریان دارد، ما هیچ گونه ترسی از گرسنگی نداریم».
طولی نکشید که خداوند بر آن هوسبازان و رفاهطلبان اسرافکار غضب کرد و آب مایه حیات از آنها گرفته شد، آنها قحطیزده شدند، کار به جایی رسید که همه اندوختههای غذاییشان تمام شد و مجبور شدند که به سوی آن نانهای آلوده انباشته که مانند کوهی شده بود، هجوم ببرند و سر صف به نوبت بایستند تا از آن نان که جیرهبندی شده بود، سهم خود را برگیرند.[1]
نیز روایت شده امام صادق(ع) فرمود: «پدرم (امام باقر(ع)) ناراحت میشد از این که دستش را که غذایی به آن چسبیده بود با دستمال پاک کند، بلکه به خاطر احترام غذا دست خود را میلیسید و یا اگر کودکی در کنار او بود و چیزی از غذا در ظرفی باقی مانده بود، ظرف او را پاک میکرد و میفرمود: گاه میشود چیزی از غذا از سفره بیرون میریزد و من به جستجوی آن میپردازم به حدّی که خادم منزل میخندد (که چرا دنبال یک ذرّه غذا میگردم؟) سپس افزود:
جمعیّتی قبل از شما میزیستند، خداوند نعمت فراوان به آنها داد، امّا طغیان و ناشکری و اسراف کردند تا آنجا که بعضی از آنها به دیگران گفتند: پاک کردن محلّ مدفوع با سنگ که خشن است، موجب رنج است، بجاست که با نان، محلّ مدفوع را پاک کنیم که نرم است، همین کار کردند، خداوند بر آنها غضب کرد، حشراتی کوچکتر از ملخ به سراغ آنها فرستاد، آن حشرات آن چنان بر رزق و روزی آنها مسلّط شدند که همه را حتّی درختان آنها و هر چه را که خوردنی بود خوردند، فشار گرسنگی و کمبود غذا به جایی رسید که آنها به همان نانهای آلوده (که با آنها قبلاً استنجاء کرده بودند) هجوم آوردند، و آنها را خوردند و این حادثه همان است که قرآن در دو آیه (سوره نحل: آیات ۱۱۲ و ۱۱۳) بیان میکند.[2]
2- اسراف فرعون در مقبرهسازی
حتماً درباره «هرمهای سهگانه مصر» سخنی شنیدهاید که امروز آن را مظهر تمدّن مصر مینامند، با این که در عصر خود مظهر اسراف و ستم بیحدّ فرعون بود، زیرا در ساختن آن ۸۰۰ میلیون قطعهسنگ را با وسایل آن روز از فاصله ۹۸۰ کیلومتری آورده روی هم چیدهاند و بنایی ساختهاند تا جسد مومیایی شده فرعون و ملکه را در زیر آن دفن کنند، دخمهی بزرگی که مدفن اصلی است، فقط از پنج قطعه سنگ یکپارچه رخام و مرمر (که چهار قطعه سنگ بزرگ به عنوان دیوار و یک قطعه دیگر به عنوان سقف آن است) برپا شده است، برای تصوّر قطر و وزن سنگی که سقف آن را تشکیل میدهد کافی است بدانیم که چندین میلیون قطعه سنگ بزرگ را تا نوک اهرام روی همین سقف چیدهاند و این سقف در حدود هزار سال است که این وزن را تحمّل میکند. یکی از دانشمندان میگوید:
«یکی از فراعنه مصر هوس میکند که یک گور بزرگ تشریفاتی داشته باشد، یکصد هزار کارگر را در بیست سال به زنجیر میکشد تا برای جسد یک متر و نیمی او یک گور به وسعت بیش از ۴۰ هزار متر مربع و به ارتفاع چند صدمتر به شکل «هِرَم» از صدها هزار قطعه سنگ عظیم بسازند و شاید این را هم در خور شأن خود نمیدید».[3]
به گفته مفسّر معروف طنطاوی: «سنگهایی که برای بنای هرم اوّل به کار رفته، برای ساختن دیواری بزرگ (دژ) در اطراف همهی زمین کشور مصر کافی است».
در روایات آمده: «فرعون ساختمان آسمانخراشی میساخت، همه مردم از زن و مرد را برای ساختن آن به کار و بیگاری گماشته بود. زنهای آبستن هم از این بیگاری برکنار نبودند زن جوانی که آبستن بود، مصالح ساختمانی حمل میکرد و از پلّهها بالا میبرد. هرگاه کوتاهی میکرد، مأموران فرعون با تازیانه او را میزدند، او که در چنین فشاری قرار گرفته بود بچّهاش سقط شد آنچنان ناراحت شده که از پرده جگر ناله سر داد که آی خدا آیا خوابی آیا نمیبینی این ستمگر مسرف چه میکند؟
چند ماهی از این ماجرا نگذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود که نعش فرعون را روی آب دید، تعجّب کرد، در درون فطرتش جواب این سؤال را شنید که: «هان ای زن ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران هستیم».[4]
قرآن با معرّفی فرعون به عنوان «اسرافکار» الگوی زشتکاران و سرانجام نکبتبار آن را نشان میدهد و میفرماید:
«وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِيالْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ؛[5]
همانا فرعون بلندپروازی در زمین داشت و از اسرافکاران بود».
3- نمونهای از اسراف خسروپرویز، طاغوت معروف
خسروپرویز یکی از طاغوتها و شاهان ساسانی بود. از عیّاشیها چپاول او این که: یکی از بزرگان ایران به نام «نخارجان» همسری زیبا داشت. خسروپرویز فریفتهی او شد و روابط نامشروع با او برقرار کرد. وقتی که نخارجان از جریان آگاه شد، دیگر به همسرش نزدیک نشد.
روزی خسروپرویز، نخارجان را در میان اشراف و اعیان قوم، که نزد شاه آمده بودند دید و به او گفت: «شنیدهام چشمهی آبی گوارا و شیرین داری ولی از آن نمیآشامی».
نخارجان جواب داد: «شاهنشاها! به من خبر رسید که شیری کنار این چشمه رفت و آمد میکند و من از ترس آن شیر به آن چشمه نزدیک نمیشوم».
خسروپرویز از این پاسخ نخارجانِ بیغیرت، بسیار شاد شد و از زیرکی (ولی از بیغیرتی) نخارجان تعجب کرد، به حرمسرای خود رفت، سه هزار نفر از همخوابههایش را جمع کرد و همه زیورهای آنها را گرفت و به معشوقه خود، همسر نخارجان بخشید.
خسروپرویز برای راضی کردن نخارجان، زرگری طلبید و به او دستور ساختن تاجی زرّین و گرانبها را داد که به گوهرهای گران آراسته شده باشد. تاج درست شد و آن را به برای نخارجان فرستاد.
روزگاری گذشت و نخارجان و همسرش مردند و آن همه زیور و آن تاج به فرزندان و سپس به فرزندزادگان آنها انتقال یافت و چون بین آنها جنگ شد، آن زیورها و تاج را در دهکدهای که به نام پدرشان (موسوم به دهکده خورجان) بود زیر آتشدان آتشکده دفن کردند و آتشدان را به صورت نخست درآوردند.
در جریان جنگ مسلمانان با ایرانیان (در عصر خلیفه دوّم) یکی از مالکان ایرانی در قبال گرفتن امان برای خود و فرزندانش، محلّ آن گنج را به «سائب ابن اقرع» (سرپرست غنائم سپاه ایران) نشان داد. سائب آن محلّ را حفر کرد، دو سبد از آن بیرون آمد، یکی از آنها پر از زیور بود و در دیگری تاج قرار داشت، این گنجها به مدینه منتقل شد، «عمرو بن حارث» آن گنجها را از خلیفه خرید و در برابر، ضمانت کرد که مخارج زندگی یک سال همه جنگجویان را بپردازد. او آن زیورها را به حیره (بین کوفه و بصره) برد و فروخت و سود کلانی به دست آورد.[6]
این بود عیّاشی و اسراف خسروپرویز و گنج معشوقه او! و صرف آن در تأمین مخارج یک ساله ارتش اسلام؛ ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا؟
4- سادهزیستی و پارسایی سلیمان(ع)
برای همه به ویژه یک رهبر حقّ، مسئله سادهزیستن و پارسایی از مهمترین ویژگیها است که موجب عدالتگستری و امنیّت و سلامتی جامعه شده و مردم را از دلبستگیهایی که موجب دوری از خداپرستی میگردد حفظ میکند.
حضرت سلیمان(ع) در عین آن که دارای آن همه قدرت و مکنت بود، هرگز مغرور نشد و از حریم عدالت و پارسایی و سادهزیستی خارج نگردید و اگر دارای قصرهای عالی و بلورین بود، آن قصرها را برای زندگی مرفّه خود نمیخواست بلکه یک نوع اعجاز مقام پیامبری او در شرایط آن عصر بود، تا همه را به سوی خدای یکتا و بیهمتا جذب کند و بر کافران پیروز گردد.
شیوهی زندگی او چنین بود که وقتی صبح میشد، از اشراف و ثروتمندان روی میگردانید و نزد مستمندان و فقیران میرفت و کنار آنها مینشست و میگفت: «مِسکینٌ مَعَ المَسَاکِین؛ مسکین و بینوایی همنشین مسکینان و بینوایان است».
وقتی که شب میشد، لباس زِبر مویین میپوشید و آن را به شدّت بر گردنش میبست و همواره تا صبح، گریان بود و به عبادت خدا اشتغال داشت و از اجرت زنبیلهایی که میبافت، غذای مختصری تهیّه میکرد و میخورد.[7]
بر همین اساس روزی حضرت سلیمان(ع) با اسکورت و شکوه پادشاهی عبور میکرد در حالی که پرندگان بر سرش سایه افکنده بودند و جنّ و انس در اطرافش با کمال ادب و احترام عبور مینمودند، در مسیر راه دید عابدی در گوشهای مشغول عبادت خدا است.
آن عابد هنگامی که موکب پرشکوه سلیمان را دید، به پیش آمد و گفت: «ای پسر داود! به راستی خداوند سلطنت و امکانات عظیمی در اختیارت نهاده است!»
حضرت سلیمان که هرگز به جاه و مقام دل نبسته بود و مقامات ظاهری او را مغرور ننموده بود به عابد چنین فرمود:
«لَتَسْبِيحَةٌ فِي صَحِيفَةِ مُؤْمِنٍ خَيْرٌ مِمَّا أُعْطِيَ اِبْنُ دَاوُدَ، فَاِنَّ مَا أُعْطِيَ اِبْنُ دَاوُدَ يَذْهَبُ وَ التَّسْبِيحُ تَبْقِى؛[8]
ثواب یک تسبیح خالص در نامه عمل مؤمن، از همه آنچه خداوند به سلیمان داده بیشتر است، زیرا ثواب آن تسبیح، در نامه عمل باقی میماند ولی سلطنت سلیمان(ع) از بین میرود».
آری سلیمان(ع) با آن همه امکانات و عظمت، اینگونه دارای زندگی ساده و دور از اسراف، تجمّلات و متواضع بود.[9]
خودآزمایی
1. چرا قوم سبأ به وضع فلاکتبار دچار شدند؟ به طور مختصر توضیح دهید.
2. سرانجام گنج (زیورآلات معشوقهاش) خسرو پرویز چه شد؟
3. از مهمترین ویژگیهای یک رهبر که موجب عدالتگستری و امنیّت و سلامتی جامعه میشود، کدام است و نتیجه آن چیست؟
پینوشتها
[1]. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۴۴ و ج ۸۰، ص ۲۰۳؛ المحاسن برقی، ص 586.
[2]. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص ۹۱ و ۹۲، به نقل از تفسیر عیّاشی.
[3]. مکتب اسلام، سال ۱۷، شماره ۵، ص ۸.
[4]. اقتباس از عشریه چهارسوقی، ص ۲۰۷.
[5]. سوره یونس، آیه ۸۳، نظیر این مطلب در آیه ۳۱ سوره دخان آمده است.
[6]. ترجمه اخبارالطوال دینوری، ص ۱۷۲.
[7]. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۸۳.
[8]. المحجّةالبیضاء، ج ۵، ص ۳۵۵.
[9]. پیامبر(ص) به اصحابش فرمود: «شنیدهاید که خداوند از ملک و حکومت چه اندازه به سلیمان(ع) داد؟ با این همه مواهب، جز بر خشوع او نیافزود، به گونهای که حتّی از شدّت خضوع و ادب چشم به آسمان نمیانداخت» (تفسیر روحالبیان، ج ۸، ص ۳۹).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی